نوشته شده در تاريخ دو شنبه 30 مهر 1397برچسب:محو سراپای توام, توسط انورشاه امانی |
-
تو رها در من و من محو سراپای توام
تو همه عمر من و من همه دنیای توام
دل و جان تو گرفتار نگاه من و من
بس پریشان رخ و صورت زیبای توام
دلم از شوق تو لبریز و تو دیوانه من
ای تو دیوانه من، عاشق و شیدای توام
دل تو صید کمند خم ابروی من است
من که مجنون تو و واله لیلای توام
نروم لحظه ای از خواب و خیال تو عزیز
من دما دم همه وقت غرقه رویای توام
تو گل باغ من و مرغ هوایم شده ای
من دلباخته نیز ماهی دریای توام
تو و جنجال و هیاهوی به پا گشته ز عشق
من که رسوا شده از این همه غوغای توام
هر چه هستی من و هستم همه تو
تو در آئینه و من رو به تماشای توام
تو ربودی دل زرین و عجب نیست مرا
روز و شب در پی آن رهزن دلهای توام -